جدول جو
جدول جو

معنی بهانه جو - جستجوی لغت در جدول جو

بهانه جو
کسی که دنبال بهانه می گردد
تصویری از بهانه جو
تصویر بهانه جو
فرهنگ فارسی عمید
بهانه جو
صفت ایرادگیر، بهانه تراش، بهانه طلب، بهانه گیر، رخصه جو
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهانه جویی
تصویر بهانه جویی
ایراد بیجا گرفتن، در پی بهانه و دستاویز برای بازخواست و اعتراض گشتن، دنبال بهانه گشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جهان جو
تصویر جهان جو
جوینده و طالب جهان، کنایه از پادشاه بزرگ و کشورگشا
فرهنگ فارسی عمید
(بَ نَ / نِ)
عمل بهانه جو. بهانه طلبیدن. (فرهنگ فارسی معین). دست آویزی. عذرطلبی: و از حجت گویی و بهانه جویی او آگاه نه. (سندبادنامه ص 289) ، غیبت کردن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(دَ خوَرْدْ / خُرْدْ)
که دانه جوید. دانه جوی. پژوهندۀ دانه
لغت نامه دهخدا
تصویری از بهانه جویی
تصویر بهانه جویی
عمل بهانه جو بهانه طلبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بهانه گیری، ایراد، بهانه تراشی، عذرتراشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد