عمل بهانه جو. بهانه طلبیدن. (فرهنگ فارسی معین). دست آویزی. عذرطلبی: و از حجت گویی و بهانه جویی او آگاه نه. (سندبادنامه ص 289) ، غیبت کردن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
عمل بهانه جو. بهانه طلبیدن. (فرهنگ فارسی معین). دست آویزی. عذرطلبی: و از حجت گویی و بهانه جویی او آگاه نه. (سندبادنامه ص 289) ، غیبت کردن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)